دومین ساخته منتقد باسابقه سینمای ایران هوشنگ گلمکانی، بر پایه ی یک عشق از دست رفته شکل گرفته است. عشقی که فیلم‌ساز قصد دارد تا آن را در بافت یک طبیعت زیبا، یک ساختمان مخروبه و یک سری جزئیات بی‌ربط دیگر روایت کند  اما…

صحبت از عشق در فیلم به سخیف‌ترین شکل ممکن اتفاق می‌افتد. جایی که با یک نگاه کلیشه‌ای، چند مرد به دنبال به‌دست‌آوردن یک زن جوان هستند. نوع ارتباط شخصیت ها با یکدیگر به‌تمام‌معنا کهنه و قدیمی است. تلاش‌ها، اصرارها و مکالمات آن‌ها موجب می‌شود تا در بیننده احساس نامناسبی ایجاد شود. عشق واقعی فیلم که ساختار فیلم بر آن استوار است به‌خوبی دیده نمی‌شود. عشقی کاریکاتورگونه که تنها عنصر پویا و معنایی آن را می‌توان در لباس و شال یکی از عشاق تصور کرد. سوالی که مطرح می‌شود این است که ضرورت این امر چه بود؟ به‌راستی فیلم‌ساز تصور می‌کند با چند خط شعر و نریشن گویی بازیگر و استفاده از تصاویر زیبا می‌تواند حس عشق را به مخاطب القا کند؟ استفاده از صدای نوید محمدزاده  به‌عنوان یک بازیگر شناخته شده، اگرچه در ابتدا می‌توانست به‌عنوان یک ایده‌ی جذاب دیده شود، اما نتوانسته در هیچ‌یک از سکانس‌هایی که صدای او در آن‌ها قرار می‌گیرد حس مناسبی در بیننده به وجود بیاورد و متأسفانه این لحظات، لحظاتی هستند که دقیقاً می‌توانستند بیشترین میزان هم‌زاد پنداری را در بیننده ایجاد کنند! مرز میان مستندنمایی و داستان‌گویی در فیلم از بین رفته است. اینکه فیلم‌ساز تعمداً چنین قصدی داشته است، برای نگارنده نامعلوم است. اما آنچه آشکار است این است که در هر دو حالت این مسئله در بافت فیلم نمی‌گنجد. چه آنکه فیلم‌ساز خودش خواسته باشد تا لحظاتی از فیلم حالتی مستند پیدا کند و سرگذشت زنی عاشق را نشان دهد و چه آنکه به دلیل عدم تسلط کارگردان این اتفاق افتاده باشد. تمام اینها بیننده را در لحظات بسیاری از داستان دور می‌کند. در لحظاتی از فیلم، فیلم‌ساز به‌جای آنکه داستان را در بافت طبیعت زیبا برای مخاطب بیان کند، مجذوب طبیعت می‌شود. دیدن بازیگرانی نامناسب، در نقش‌هایی نامناسب عصبانی‌کننده است. بازیگران در برخی لحظات فیلم به‌قدری در بیان مکالمات خود ضعف دارند که انگاری در حال گفت‌وگوی روزمره با یکدیگرند. مکالماتی که در برخی مواقع بیننده را به خنده می‌اندازد. استفاده نامناسب از بازیگران، در نقش‌هایی تکراری و نقش‌هایی که صرفاً برای اسم‌بردن از نام بازیگر در فیلم بوده، چه دلیلی دارد؟

فیلم آهو نمود بارز تمام آنچه است که ما به‌عنوان منتقد و فیلم‌ساز می‌خواهیم و نمی‌خواهیم. فیلم از یک ‌طرف سعی دارد تا تمام ذهنیت‌های سالیان طولانی منتقد – فیلمساز را تنها در یک فیلم بگنجاند و از طرف دیگر تمام تلاش خود را بر این نکته معطوف می‌کند که استعاره‌های بی‌شمار باقی‌مانده در ذهن فیلم‌ساز را به رخ مخاطب بکشد. همین به‌رخ‌کشیدن است که سبب می‌شود تا بیننده نسبت به فیلم احساسی نامناسب پیدا کند. فیلم از هیچ تعادلی برای نشان‌دادن نشانه‌های شناختی برای درک فیلم برخوردار نیست و در این امر بسیار ناموفق عمل می‌کند. فیلم سعی دارد تا حرفی بزند که در سطح آن قرار ندارد. دیدن یک فیلم پر ادعا و ضعیف از یک منتقد باسابقه سینما برای نگارنده بسیار دردناک بود.

نویسنده: محمدحسین کوچک پور